سرگرمی و بازی ها
در خونه ما، برای بازی کردن، همیشه همبازی پیدا می شد. غیر از 6 خواهر و برادر، بچه های عمو صادق، که همسایه و تقریباً در یک خونه بودیم، هم بودند. گاهی اوقات، بچه های حاج عباس ،عموی مامان، و دیگربچه های فامیل هم بودند. تعداد نفرات تعیین کننده بود، بسته به تعداد مون نوع بازی فرق می کرد. اگر زیاد و در سنین مختلف بودیم، گرگم به هوا و قایم باشک و شاه سلام وعمو زنجیر باف بازی میکردیم. اگر فقط پسرا بودیم، الک دولک و یه پی دو پی بود. با بیشتر شدن دخترا ، لی لی و کش بازی و یه قل دو قل، کلاغ پر، مجسمه و هر کی یه شکلک درآره بازی می کردیم . نقطه بازی و " استوپ " (اسم فامیل)، منچ، مار پله، بازی های داخل اتاق بودند. خودم یه نفری خاک بازی، بادبادک بازی، روروئک بازی می کردم و یا با وسائل نجاری که داشتم، برای فرح مبلمان عروسک درست می کردم و او هم به جاش برای من دنباله بادبادک درست می کرد. ازدیگر سر گرمی های تابستونی ام هم، گرفتن مگس و کندن بال هاشون ( هر دو تاش و یا یکی اش ) و رها کردن اشون روی زمین، که گاهی به چند تا می رسیدن، گاهی هم می گرفتم اشون و محکم به دیوار میکوبیدم. زمستون ها هم ، پس از روفتن برف های بامِ کاه گلی و بام موزائیکی، با توده کردن برف و درست کردن یه شیب 40 – 30 درصدی به طول تقریبی 8-7 متر، آب روش می ریختم تا براثر سرما یخ بزنه و با کفش لاستیکی، که مخصوص این کار داشتم، بارها و بارها در اوج سرما، بعد از سُر خوردن، دوباره از پله ها بالا میرفتم و باز از نو ُسر خوردن که ساعت ها تا حد یخ زدن پا طول می کشید و باز ازنو. تا وقتی که سرما و برف بود با مراقبت از این سرسره، بساط ُسرخوردن به راه بود. گاهی هم که هوا خیلی سرد بود، با ریختن آب روی بام طبقه پائین، که هم سطح ایوان بالا بود، در شب ها، یک لایه یخ صاف به عرض 70-60 سانت به طور مُسَطح شکل می گرفت و با همون کفش های لاستیکی روش سُر می خوردیم. در سن 17-16 سالگی، چوب اسکی های قدیمی و دست دوم، که توسط آقای شاملو، من وحمید خریده بودیم به تپه کنار باغ عباسعلی یا زیر سنگ دو قلو می رفتیم وبا کوبیدن برف " پیست " درست می کردیم و سر می خوردیم و یا در جای چرخ ماشین ها در خیابان نخجوان و اون حدود " اسکی بازی " می کردیم. چون خونه مون در کوه پایه بود، از بچگی اهل کوه پیمائی بودم؛ وزوا ، یگ باغ ، کلک چال، شیرپلا؛ با مجتبی میرعابدینی، پسر عمه مامان، هم دوبار به قله توچال و از اونجا به آهار و شهرستانک رفتیم. هسته تمر بازی و کاشی بازی هم یه بازی یک نفره و یا چند نفره بود. بزرگ تر که شدیم، با پسر عمو ها ورق بازی هم می کردیم: پاسور، حکم و بعد ها پوکر. َدِبلنا، هم بازی دسته جمعی بود. شطرنج و تخته نرد را هم سال های آخر دبیرستان بازی می کردیم. من و حمید با رضا و پسر عمش، سعید، پای بازی اسنوکر و بیلیارد بودیم. بازی های مدرسه هم گانیه، والیبال، وسطی و گرگم به هوا بود. سرگرمی های کاغذی (اُریگامی ) بعد از امتحانات خرداد، با کاغذ های مشق و تمرین، که دیگر به کار نمی آمدند، چند روزی مشغول امان می کرد: کِشتی ، قندون ، موشک و کفتر و " چَک" رایج بود. اما گوش کردن به رادیو در نیمه اول این دوران و تماشای تلویزیون در نیمه دوم، سرگرمی شبانه بود. سال 1349، که تازه تلویزیون رنگی به بازار آمده بود، و عمو نصیر تلویزیون رنگی خرید، تلویزیون سیاه سفید بلر مبله دست دوم اشون رو، با اصرار ما بچه ها، بابا خرید. سریال های آمریکائی " بالاتر از خطر" ، پیتون پلیس (place peyton) ، روزهای زندگی، شوهای ایتالیائی، شو " تام جونز " ، سریال های ایرانی مثل " مراد برقی " ، " صمد " ، " خانه قمر خانم "، شوهای ایرانی " رنگارنگ " ، " میخک نقره ای " و صد ها برنامه دیگر موجب سرگرمی و تفریح بود.
در ادامه شرح و چگونگی بعضی از بازی ها خالی از لطف نیست:
• گرگم به هوا یا " بالا بلندی " : پس از " ده، بیست، سی، چهل... " بین بازیکنان، کسی که آخر می ماند " گرگ " می شد و پس از فاصله گرفتن بچه ها دنبال آنها می کرد و هر که را می گرفت، او گرگ بعدی بود و میبایستی دنبال بقیه بکند. از قبل بازی، چند مکان بالاتر از سطح محل بازی ( معمولاً دو یا سه مکان ) به عنوان " بالا بلندی " تعیین می شد و کسی که خود را به روی آن می رساند از" گزند " گرگ مصون بود، اما همه نمی توانستند باهم روی بالابلندی باشند و حداقل یک نفر می بایستی در زمین باشد و در این موقع ، بسته به رابطه فرد تنها مانده، یک نفر که روی " بالابلندی " بود و از گرگ هم دور بود خود را به خطر می انداخت و پائین می آمد تا آنکه روی زمین بود خود را به بالابلندی برساند. بچه های کوچک تر که توانائی دویدن و فرار نداشتند " نخودی " بودند و در حالیکه اون وسط ها می دویدند و خودشون رو جزو بازی می دونستند، اما با توافق بزرگ ترها " گرگ " اونا رو نمی گرفت و یا اگر می گرفت، وِلِشون می کرد و " گرگ " نمی شدند. گاهی خودشون هم می دونستند و می خواستن " نخودی " باشن و گاهی هم که کسر شان اشون می شد و نمی خواستند " نخودی " باشن، با اشاره بزرگ تر ها بهشون نمی گفتن که " نخودی " هستند و این موضوع برای بچه هائی که فکر می کردند که بزرگ شدن ولی از طرف جمع به این مرتبه نائل نشده بودن پیش می آمد. خوب ، ترکیب سنی بازیکنان تعیین کننده این بود که کی " نخودی " هست و کی نیست. بازی ادامه پیدا می کرد تا یا کسی " جرزنی " کنه و بازی رو بهم بزنه و یا بزرگ ترها دخالت بکنند و یا بچه ها خسته بشن.
• " شاه سلام " : تعداد بازیکنان بیشتر از 7 نفر مناسب بود. با " ده، بیست، سی، چهل ..." و گاهی هم بزرگ ترین نفر، شاه انتخاب می شد. فضائی که ما بازی میکردیم، پشت بام طبقه همکف حیاط و تراز ایوان بود که ابعادی حدود 12*4 متر بود که اطراف آن با دیوار و دست انداز محصور بود. " شاه" در یک سمت طول قرار می گرفت و سایرین در منتهی الیه طرف مقابل او. با شروع بازی "شاه" یکی از بچه ها را ( معمولاً بزرگترین بچه و یا کسی که رابطه نزدیک تری با او در بیرون بازی داشت) به اسم خطاب می کرد و می گفت که مثلاً یک قدم یا دو و یا حداکثر سه قدم جلو ( به سمت او) بیاید. به همین ترتیب، نفرات بعدی. بسته به اقتدار و شخصیت "شاه" و روابط او با دیگران بازی پیش می رفت. معمولاً بعد از قدم های اول، که با اجازه مستقیم " شاه " بود، قدم های بعدی را بچه ها با تظاهر به ادب و صدا کردن " شاه " می گفتند : "شاه ! سلام " و شاه اگر صلاح می دید می گفت : " َاِلکِه سلام " و اومثلاً میگفت : " اجازه می دید من سه قدم بیام جلو "؟ شاه می گفت : " بیا " یا مثلاً می گفت : " یه قدم بیا " یا مخالفت می کرد. در میانه بازی با شلوغ بازی حواس شاه را پرت می کردند وکسانی که عقب مانده بودند سعی میکردند با کشیدن پای خود روی زمین بدون جلب توجه " شاه " خود را به جلو بکشند و اگر شاه متوجه می شد دستور می داد که آن شخص با قدم هائی به عقب برود؛ قدم ها کوچک و بزرک داشتند مثلاً شاه می گفت : سه قدم کوچیک بیا جلو؛ قدم " گاوی " بزرگترین قدم بود. " نخودی " ها هم توی بازی بودن، که معمولا " پوشش " خوبی برای جلو آمدن، بدون اجازه شاه، بودند. بازی ادامه داشت تا اولین کسی که به شاه می رسید، جای او را می گرفت و بازی از اول با " شاه " جدید شروع می شد. وقتی بازی در میانه کار جدی می شد، همه مواظب هم بودند و " ائتلاف " ها و پوشش ها شکل می گرفت. اگر شاه بی عدالتی می کرد مورد اعتراض قرار می گرفت. کسانی را که شاه بی جهت تنبیه کرده بود و به عقب تر فرستاده بود بی صبری و بی حوصله گی می کردند و در مواقعی که جو متشنج می شد، آنها هم اعتراض می کردند. بعد از مدتی بازی ( که به سختی به دو سه " شاه " می رسید ) با جرزنی و حتی گریه و اعتراض، بازی تمام می شد و بعد از بازی، به طور کاملاً جدی، به مراحل بازی و تصمیم گیری های شاه و " تقصیر " دیگران می پرداختیم. آنچه از رفتار غریزی ما بر می آمد، نزدیکی با معنی با آنچه واقعاً در جامعه و بین بزرگ ترها می گذشت و می گذرد داشت.
• یه پی ، دو پی : این بازی بیشتر یک بازی پسرانه بود و تعداد بازیکنان محدودیتی نداشت. در شروع بازی یک نفراز کمر دولا می شد و دست خود را به زانوانش می زد ( مثل حالت " رکوع " در نماز ) و نفر بعدی، با دور خیز و گذاشتن دست بر پشت او، از روی او می پرید و با فاصله چند قدم جلوتر به همان حالت قرار می گرفت تا نفر بعدی، به همان ترتیب از روی نفر اولی و دومی بپرد و تا نفر آخر، که پس از او نفر اول به حالت ایستاده می شد و از روی نفرات جلوئی می پرید و پس از پریدن از روی نفر جلوئی باز از کمر دولا می شد و بازی دومینو وار ادامه پیدا می کرد. اگر کسی موفق به پریدن نمی شد، باید به کسی که موفق به پریدن از روی او نشده " کولی " بدهد و مقدارمسافتی که معمولاً از قبل بین بچه ها توافق شده بود او را در کول خود سوار کند و ببرد. بنابراین، کسی که خم شده بود سعی می کرد تا جائی که می تواند در حالی که دست هایش بر زانوانش است، کمر خود را قوز کند تا ارتفاع بیشتری بگیرد. بچه های کوچک تر و لاغر از چند جهت مشکل داشتند : هم موقع پریدن از روی بچه های بزرگ تر و هم موقعی که بچه های بزرگ تر و سنگین تر از روی آنها می پریدند و هم موقع کولی دادن؛ به این خاطر بازی معمولاً بین بچه های همسال و هم جثه بازی می شد و در بازی های " دوستانه " بزرگ تر ها هوای بچه های کوچک تر را داشتند و بیشتر خم می شدند و موقع پریدن از روی آنها ملاحظه اشان را می کردند. این بازی در مدارس پسرانه و در راه برگشت از مدرسه در کوچه ها رواج داشت.
• یه قل ، دو قل : تعداد سه ، پنج ، هفت و در بازی " حرفه ای ها " یازده ریگ به اندازه متوسط 5/1 سانت از ریگ های نانوائی سنگکی یا کنار رودخانه انتخاب می شد. روی زمین دور هم می نشستیم و بازیکن ریگ ها راروی زمین می ریخت و با برداشتن یک ریگ و بالا انداختن آن در حدود 50 تا 70 سانتیمتر، در حالی که سنگ پرت شده هنوز روی هوا بود ریگ های روی زمین را به ترتیبی که مراحل بازی بود با همان دست که ریگ را به بالا پرت کرده بود، جا به جا یا جمع می کرد. در صورتی که بازیکن، در هر مرحله، سنگ از دستش می افتاد و یا موفق به جمع کردن سنگ ها به ترتیب مرحله بازی نمی شد، " می سوخت " و نفر بعدی بازی را، در نوبت خودش، ادامه می داد. ریختن ریگ ها و انتخاب ریگی که به بالا پرت می شد جزو مهارت های بازی بود.
• الک دولک : ملزومات بازی از دو تکه چوب به درازای 55 تا 70 سانتیمتر و کلفتی 3 سانتیمتر برای الک و دولک و یک تکه چوب به طول تقریبی 15 سانتیمترو کلفتی 3 سانتیمتر، که دو سر آن تراشیده شده، (جیمی)، تشکیل می شد. بازیکنان، به دو گروه، با یارکشی تقسیم می شدند. دولک در محل ایستگاه بازی عمود بر مسیر بازی قرار می گیرفت، گروهی که با قرعه کشی بازی را شروع می کردند پشت دولک قرار می گیرفتند و یکی از آنان که سر گروه بود و از سایرین ماهر تر ، جیمی را با دست به جلو پرتاب می کرد و می پرسید : چِری یا نَچِری؟ که معنی آن این است که چنانچه بلند قد ترین یار حریف " جیمی " را در دست بگیرد وبتواند خوابیده از محل افتادن جیمی آن را به دولک برساند می گوید " چِرم " وبایستی این کار را انجام دهد، و در این صورت برنده این دور از بازی می شدند و بازی را آنها ادامه می دادند وگرنه می گوید " نَچِرم " و بازی ادامه پیدا می کند و بازیکن باید " الک " را به طرف جیمی پرتاب کند به طوری که به آن برخورد کند و اگر برخورد نکند باید بازی را به حریف واگذار کنند. درصورتی که برخورد کند، بازیکن با الک به سر تیز جیمی طوری ضربه می زند که جیمی به اندازه کافی بلند شود که او بتواند با الک به زیر آن بزند و هر چه بیشتر به جلو پرتاب کند و این عمل را تا سه بار ادامه می دهد. یاران حریف در هر بارضربه، در فواصل مختلف، در مسیر آن قرار می گیرند تا " بُل " بگیرند، که در این حالت برنده می شوند و بازی را آنها شروع می کنند. وگرنه در پایان سه ضربه یکی از آنها میبایستی جیمی رابه طرف " دولک " پرتاب کند و چنانچه به دولک بخورد بازی را آن ها ادامه می دهند، وگرنه یاران حریف از همان جائی که جیمی افتاده بود تا ایستگاه " دولک " به بازیکنان اصلی " کولی " می دهند و دوباره از همان محل افتادن جیمی بازی با سه ضربه دیگر ادامه پیدا میکرد. تهرانی ها به جای اینکه دو سر " جیمی " را تیز کنند، آن را روی دو پاره آجر قرار می دهند. این بازی در روزهای سیزده بدر توسط آقایون و در کوچه ها توسط پسران بازی می شد.
• هر کی یه شکلک درآره و مجسمه : در این بازی چند نفر بازیکن دور هم می ایستادند و بازیگردان این جمله را می گفت : " هر کی یه شکلک درآره ، شکل عروسک درآره ، یک دو سه " و هر کس به حالتی که دوست داشت بدون حرکت می موند؛ پس از گذشت لحظه ها، کسی که حالت بدن یا چهره اش عوض می شد می سوخت و از بازی خارج می شد و برنده کسی بود که تا آخر حالت خودش رو علیرغم تحریک دیگرانی که از بازی خارج شده بودند حفظ می کرد. در بازی های سخت گیرانه حتی پلک زدن هم خطا محسوب می شد . بازی مجسمه هم به این شکل بود که به ترتیب یکی از بازی کنان می گفت :" مجسمه در حالت ....." مثلاً از دیوار بالا رفتن ، بچه بغل کردن ، غذا خوردن و یا هر حالت دیگری و با شمارش یک دو سه ، بازیکنان بایستی ژستی ازآن حالت را بگیرند و در همان حالت بمانند؛ بقیه بازی مانند " هر کی یه شکلک درآره " بود.
شرح بیشتر بازی ها به درازا می کشد و امیدوارم کسی همت کند و به روش " چند رسانه ای " به باز تولید این بازی ها اقدام کند.برخی از بازی های آن دوران هنوز کمابیش رایج هستند.